when i came drenched in the rain …
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
brother said : “ why don’t you take an umbrella with you?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
sister said:”why didn’t you wait untill it stopped”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
dad angriliy said: “only after getting cold you will realise”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوج خواهی شد !
but my mom as she was drying my hair said”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت :
“stupid rain”
باران احمق
that’s mom!!!
این است معنی مادر
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/1/17 توسط علیرضا قدس